مامان و بابا و عمو امیر اینا با قطار راهی مشهد شدن ..
انشالله که همه مسافرا بسلامت برسن و حال دلشونم خوب باشه ..
قرار شده عمو امیر اینا چیزی از ماجرای وساطت ندونن و حداقل توی این چند روز کنار هم خوش باشن ..
وگرنه که اون خانواده گویا دست بردار نیستن و اومدن سراغ بابا ..( همونطور که پیش بینی کرده بودیم ) .. با واسطه هم شروع کردن و کسی رو وادار کردن زنگ بزنه که بابا اینا خیلی قبولش دارن .. البته بنده خدا خودشم گفته بود انتظار ندارم موافقت کنید و خودمم توی رودربایستی قرار گرفتم .
چی بگم ..
______________________
_ خداروشکر شیفت بندی کار همسر تثبیت شد و یه نیروی جدید اومد که موندگار بشه .
و یک قدم دیگه جلو رفتیم به لطف خدا ..
میمونه کار پاره وقت که همسر هنوز خیلی شل و سسته واسش ..
ینی اصلا به وقت استراحتش خلل وارد نمیشه ، چون تایم خالی زیاد داره . ولی خب ..
فعلا مجبورم از همون روش هل دادن و اجبار استفاده کنم تا راه بیفته .
تا ببینیم چی میشه ..